پيشرفت
سلام گيجري بابا خيلي وقته كه بابا حتي فرصت سر خاروندن نداره واين توجيه بي معرفتيمه ببخش كه نتونسم واست مطلب بنويسم يا حتي يه عكس جديد واست اپ كنم ايشاله يه ماه ديگه يه ساله ميشي و من و مامان تصميم گرفتيم 7/04/1392 واست جشن تولد بگيريم ديگه حالا بابا باگه (بابا باقر ) ،فه(لامپ) بيده(بده)،ملق زدن،دست زدن و رقصيدن (حرفه اي )شده جزئي ازحرفاو كاراي روز مره ات،پريشبي بردمت شهر بازي جديدي كه توي ترميناله اونجا از استخر توپ خيلي خوشت اومد و من ومامان جون يه ساعتي شمارو توي استخر توپ رها كرديم طبق معمول كلي ذوق كردي وتوپارو اينور اونور پرت ميكردي و گهگاهي يكيشو توي دهنت ميكردي اونشب با خاله جون و علي آقا ودختر خاله هات رفته بوديم و تا ساعت 10.5 كلي حال كرديم ولي صبح روز بعد من سركار بودم كه يهو مامامن جون زنگ زد و شروع كرد به گريه كردن كه تمام بدن عليرضا خان ريخته بيرون وتب كرده و انگار كه مفصلاش هم درد داره آاخه نميتونه 4دست وپا بره سرتو درد نيارم كلي دكتر و دوا و آخرش رزولا تشخيص داده شد والان كه 3 روزه ميگذره كمي بهتر شدي فقط همينو بت بگم كه خدا نكنه شما مريض بشي پسر گلم آخه وقتي شما بيمار ميشي دنيام(مامان جون)غصه دار ميشه ومن دق ميكنم دوستت داريم يه عالمه قد يه دنيا